برای اومدنت بارون رو بهونه نمی کردی
.
.
.
.
رنگین کمان من
ما را به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما.............
کسی نگفت:
شاید شاخه گلی کاشته باشد
لبخندی که به اراده روی لبای یه عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه
«دوست دارم»
وگرنه مجبوری اون چیزیو که بدست میاری دوست داشته باشی
شکسپیر
که غیر از من کسی را دوست داری؟
دو چشمش از خجالت بر هم افتاد
میان گریه هایش گفت :
آری
ای کاش باران بودم تا غبار غمهایت را می شستم
ای کاش گل بودم تا همه غنچه هایم را به تو هدیه می دادم
اما افسوس که نه گلم نه باران
ولی هر چه هستم
دوستت دارم